دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ...

ساخت وبلاگ
بار و بار ها تصمیم می گیرم بنویسم ؛ حتی قلم بر میدارم ؛ اما نمی شود ...

حتی وقتی بغض راه گلویم را بسته و به قواره ی تمام دنیا حرف دارم برای نوشتن

پس چرا کلمه های من دیگر ردیف نمی شوند؟ کجا رفته اند این زبان بسته هایی که روزگاری به حرف می کشیدمشان ؟

پی نوشت : باز هم نتوانستم

پی نوشت تر : می دانم که شروع خوبی نبود ...

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۵ساعت 22:41 توسط tasnif |
دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ......
ما را در سایت دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ... دنبال می کنید

برچسب : پیلگی, نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 23:21

ناگزیرم به سکوت

که مگر باکدام زبان و قلم میتوان گفت و نوشت که سایه ی دردهای تو روی تن من افتاد و لکه ات روی پوستم ماند ؛ و غصه ات خنده را از لبم برداشت ؛ و فکرت مرا پیر کرد ...

پ.ن : شبیه تلخ آرزوهایی که بی تو رفته به باد

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۵ساعت 17:41 توسط tasnif |
دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ......
ما را در سایت دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ... دنبال می کنید

برچسب : هیسم, نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 38 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 23:21

قبل تر ها از تنهایی می ترسیدم اما حالا نه ؛ چون حالا رسیده ام بهش ؛ چون این بار کسی مجبورم نکرده تنها باشم . خب ... تنهایی غم انگیز است ولی راستش نه آنقدری که آدم قبلا فکر می کرده ! آدم وقتی می رسد به تنهایی ، خیلی از معادلات زندگی اش تغییر می کند . مثلا هی فکر می کند به اینکه چقدر همه ی عمرش را مشغول تلاش و تقلای بیهوده بوده ؛ و چه کتاب ها که نخوانده و چه چیزها که یاد نگرفته و چه جاها که نرفته و خلاصه اینکه چقدر به خودش بدهکار است ... آدم ها قبل از تنها شدن به این چیز ها فکر نمی کنند بگذریم ... روزگاری بود که از ترس تنهایی جرئت نمی کردم مشتم را باز کنم و چیزهایی را که واقعا مال من نیستند ، ره دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ......ادامه مطلب
ما را در سایت دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ... دنبال می کنید

برچسب : مایل, نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 23:21

نوشته بودم تنهایی اختیار کرده ام ؛ ولی نه به این معنا که گوشه گیر و منزوی شده ام نه ... فقط دست از سر آدم های زیادی زندگی ام -که فقط می توانستند دورم را شلوغ کنند و وقتم را پر کنند- برداشته ام . اتفاقا هم که آدم های خووووبی در این حوالی هستند که با هم در یک دنیا سیر میکنیم و هر ساعت باهم بودنمان مرا یک قدم به خودم نزدیک تر میکند نوشته بودم مشتم را باز کرده ام و هر چه که قرار بود بریزد یا به دست باد سپرده شود را رها کرده ام . اما بعضی چیز ها هستند که هر چه قدر هم بخواهی نمیتوانی ازشان بکنی . خلاصه اینکه آدمی همواره تعلقاتی دارد که  تغییر ناپذیرند و باقی ؛ و من هم از این قاعده مستثنا نیستم پ.ن : دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ......ادامه مطلب
ما را در سایت دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ... دنبال می کنید

برچسب : پیرو,مایل, نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 23:21

تعجیل کن عزیز

شاید روزی بیایی

که دیگر عطر تنت مرا نمی کشد ...

پ.ن : عریان کنید جام می هفت ساله را / تا در من اشتیاق گناهی هنوز هست « سعید بیابانکی »

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۵ساعت 13:19 توسط tasnif |
دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ......
ما را در سایت دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 23:21

 ماسک زده بودی تا بیمارم نکنی

نمی دانستی مدتهاست که به تو مبتلا شده ام ...

دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ......
ما را در سایت دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ... دنبال می کنید

برچسب : خیال, نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 23:21

در همین روزهایی که حواسم از خودم  پرت شده

در همین روزهایی که چشمانم خیره به روبروست و ذهنم درگیر پشت سر

در همین روزهایی که به حد مرگ از زندگی دورم

صدا کن مرا ...

شاید که مسیحای نفس تو بتواند دلم را به زندگی بازگرداند

پ.ن : صدا کن مرا / صدای تو خوب است / صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی است / که در انتهای صمیمیت حزن می روید ... « سهراب سپهری - به باغ همسفران _ حجم سبز »

+ نوشته شده در سه شنبه سوم اسفند ۱۳۹۵ساعت 22:25 توسط tasnif |
دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ......
ما را در سایت دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 58 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 23:21

به دلی که می خواست از دهانم بیرون بریزد ولی از چشمانم می چکید بدون هیچ هق هق ای ... و حجمی که تمام مرا در بر گرفته بود و در جایی از خواب آن شبم جا ماند ...

+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم اسفند ۱۳۹۵ساعت 9:9 توسط tasnif |
دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ......
ما را در سایت دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ... دنبال می کنید

برچسب : وارث,هزار,ساله,شدیم,بزرگسالی,فهمد, نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 53 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 23:21

و میرسی به جایی که میفهمی همه آن چیزی که رویش هزار و یک اسم میگذاشتی چیزی جز خیال نبوده و آرزو میکنی کاش هیچ کدام از این اتفاق ها نمی افتاد ... کاش خاطرم این بار همه چیز را در خودش جا نمیداد و من هم میدیدم به چشمم زوال خاطره را ... با این همه این بار اگر برگردم دوباره این دور باطل را تکرار نمیکنم ؛ دوباره از خودم برایت نمیگویم ؛ دوباره صحبت از ابهام و آیینه نمیکنم ؛ دوباره روی آن صندلی نمینشینم ؛ حتی اگر تو تعارفم کرده باشی ... پ.ن : کاش آن شب در گلستان خیال ای گل وحشی نمیچیدم تو را / تا نسوزم در خزان آرزو کاشکی هرگز نمیدیدم تو را  تنها امید زندگی _ سینا سرلک + نوشته شده در سه شنبه سی و یکم م دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ......ادامه مطلب
ما را در سایت دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ... دنبال می کنید

برچسب : دریغ,چیزهایی,نباید,میشد, نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 54 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 23:21