حتی وقتی بغض راه گلویم را بسته و به قواره ی تمام دنیا حرف دارم برای نوشتن
پس چرا کلمه های من دیگر ردیف نمی شوند؟ کجا رفته اند این زبان بسته هایی که روزگاری به حرف می کشیدمشان ؟
پی نوشت : باز هم نتوانستم
پی نوشت تر : می دانم که شروع خوبی نبود ...
برچسب : پیلگی, نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 37
که مگر باکدام زبان و قلم میتوان گفت و نوشت که سایه ی دردهای تو روی تن من افتاد و لکه ات روی پوستم ماند ؛ و غصه ات خنده را از لبم برداشت ؛ و فکرت مرا پیر کرد ...
پ.ن : شبیه تلخ آرزوهایی که بی تو رفته به باد
برچسب : هیسم, نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 38
برچسب : مایل, نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 41
شاید روزی بیایی
که دیگر عطر تنت مرا نمی کشد ...
پ.ن : عریان کنید جام می هفت ساله را / تا در من اشتیاق گناهی هنوز هست « سعید بیابانکی »
برچسب : نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 35
نمی دانستی مدتهاست که به تو مبتلا شده ام ...
دریغ از چیزهایی که نباید میشد و شد ......برچسب : خیال, نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 31
در همین روزهایی که چشمانم خیره به روبروست و ذهنم درگیر پشت سر
در همین روزهایی که به حد مرگ از زندگی دورم
صدا کن مرا ...
شاید که مسیحای نفس تو بتواند دلم را به زندگی بازگرداند
پ.ن : صدا کن مرا / صدای تو خوب است / صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی است / که در انتهای صمیمیت حزن می روید ... « سهراب سپهری - به باغ همسفران _ حجم سبز »
برچسب : نویسنده : pariroozepilegi بازدید : 58
به دلی که می خواست از دهانم بیرون بریزد ولی از چشمانم می چکید بدون هیچ هق هق ای ... و حجمی که تمام مرا در بر گرفته بود و در جایی از خواب آن شبم جا ماند ...